سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 93/5/7 | 5:41 عصر | نویسنده : بهار

پیرمردی تهیدست سوار بر قطار به مسافرت می رفت ؛
به علت بی توجهی یک لنگه کفش وی از پنجره قطار بیرون افتاد ،
مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند ، ولی پیرمرد بی درنگ ... لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت .
همه تعجب کردند ، پیرمرد گفت که یک لنگه کفش برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش بیابد چقدر خوشحال خواهد شد ...




  • وبلاگ شخصی | بن تن | قالب وبلاگ

  • Making MusiC